اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس وجک جدید فک و فامیل ما 91

دو هفته پیش مامانم رفته بود اصفهان دریغ از یه دونه گز یا پولکی که سوغاتی بیاره …
الان واسمون مهمون اومده مامانم خونه نبود زنگ زده میگه : چای دم کن بعد برو توی اتاق من توی کمد لباسام پشت چمدون سیاهه یه بالش آبیه اونو وردار …
زیرش یه ملافه سبزه اونو وردار
زیرش یه ساک قهوه ایه
توی ساک قهوه ایه یه ساک زرشکیه
توی ساک زرشکیه یه پلاستیک بنفشه
از توی اون یه بسته سوهان عسلی بردار بزار جلو مهمون تا من بیام جاشونو دوباره عوض کنم ؛ حواست باشه دست به گز و پولکی ها نزنی ها !!!
( و همچنان قیافه من که زل زده به دوربین )
.
.
به یکی از این فامیلای ما گفتن عسل واسه چشم مفیده رفته مالیده به چشماش …
دیگه کار از فشار تحریم گذشته یکی بره خورشیدو خاموش کنه !
.
.
دختر خالم بعد از کلی دوندگی یه مصاحبه ى کارى گرفت از یه شرکت خیلی بزرگ که مدتها منتظرش بود …
روز مصاحبه براى اینکه بچه مثبت و کارى به نظر بیاد عینک طبى زد !
رفته اونجا طرف گفته همه چى عالى بود ولى کسى که ما بش نیاز داریم باید چشاش ضعیف نباشه !!!
.
.

به مامانم میگم تخم مرغها خراب نباشه ؟ میگه چکش کن ؛ تخم مرغ رو بنداز تو آب …
منم انداختم گفتم : خوب بعد چی‌ ؟ گفت : نمیدونم باید منتظر بمونی یه چی بشه …
فک و فامیل متخصص ما داریم ؟؟؟
.
.
دیشب مهمون داشتیم ، زنگ آیفون “اف اف” رو زدن …
بابام به خواهرزاده ام میگه بدو ببین کیه …
میگه ولش کن تک زنگ بود !!!
.
.
دارم میرم مسافرت با مامانم خداحافظی کردم بهش میگم آب نمیریزی پشت سرم ؟
میگه حالا برو من سیفون رو برات میکشم !!!
من
مامانم
کل خانواده
بابام : ایول بزن قدش …
داداشم : خدایا این شادی رو از ما نگیر !!!
من : میدونم سر راهیم …

.
.
پسر داییم شیش سالشه بهش رکابیشو دادم تنش کنه میگه من بلد نیستم …
میگم تو که همه لباساتو تنت میکنی ؟!؟!؟
میگه نه این فرق داره ، این سه تا سوراخ داره نمیدونم سرمو تو کدوم سوراخ کنم …
.
.
دست پسر خالم خورده تو دماغ خالم …
خالم صورتشو گرفت با یه حالت اشک و لبخندی به پسر خالم گفت : فک کنم شکست … دیگه بابات راضی میشه عمل کنم !
.
.
عمو ما بعد از چند صد سال داره به تمام فامیل زنگ میزنه و حال و احوال میگیره …
اول از بحران اقتصادی اروپا و کسادی بازار ، گرونی گوشت و مرغ میگه بعد که احساسات فامیل کاملا جریحه دار شد میگه یه سیم کارت رند دارم می خوام به بهترین قیمت بفروشمش ، میخرید ؟؟؟
حالا سیم کارتش همه ارقام رو داره که هیچ ، توش رادیکال و لگاریتم هم داره … من نمی دونم تعریفش از کلمه “رند” چیه ؟!
خلاصه هرکی هم میگه نه ممنون سیم کارت نمی خوایم … زارت گوشی رو قطع میکنه !
.
.
دیشب بابام اومده بهم میگه پاشو برو ماشین رو بزن تو پارکینگ …
میگم بابا به خدا خسته م ، نمی تونم !
میگه ده تومن میدم برو ، منم خسته م …
میگم بیخیال ، ده تومن میدم خودت برو …
پا شده شلوارشو پوشیده و میگه مرد نیستی اگه ندی !!!
پای مردونگیم موندم ده تومان پیاده شدم بهش دادم …
داد میزنه میگه : خانوم پاشو بیا بریم بستنی بخوریم !
.
.
خواهرم حدودا ۹۰ کیلو وزن داره بعد با هم رفتیم مانتو بخریم یه مانتو پوشیده به زور دکمه هاش بسته میشه اونوقت برگشته میگه این خوب نیست یه کم چاق نشونم میده !
من
مانتو
فروشنده
هاکوپیان
دکمه های مانتو
.
.
بابام رو دیدم که با یه کاغذ داشت میرفت بیرون … بهش گفتم کجا میری ؟ گفت : یه یارویی ماشینش رو پارک کرده جلو در خونه میخوام براش یاداشت بنویسم !
بعد چند دقیقه برگشته میگم چی نوشتی ؟ تندی که نکردی ؟
میگه : نه کاغذ رو سفید گذاشتم که بدونه میتونستم بهش چیزی بگم ولی نگفتم شاید اصلاح بشه …
.
.
یادمه یه بار با پسر عموم قایم موشک بازی میکردم ، اون رفت قایم شد …
من خواستم برم دنبالش دیدم مامانم شربت درست کرده ، جاتون خالی شربتو خوردم ؛ شبکه دو هم داشت برنامه گجتو نشون میداد ، اونو هم دیدم … خلاصه نزدیک ناهار مامانم گفت حامد کو ؟
پیداش کردیم طفلک زیر تخت اتاقم خوابش برده بود !
.
.
دختر داییم دانشگاه ، رشته من قبول شده ؛ زنگ زده میگه : یه سوال تخصصی دارم !
گفتم خب بپرس !
میگه ریاضی ۱ دفتر چن برگ میخواد ؟؟؟
.
.
الان ۶ ساله که ما یک پنجم تصویر برنامه های تلویزیون رو نمیتونیم ببینیم !!!
آخه مامانم لِیبِلِ روی لامپ تصویر رو نمیذاره بِکَنیم …
.
.
دختر خاله ۵ ساله م اومده میگه من تصمیم گرفتم تا وقتی که بچه دار نشدم ازدواج نکنم !!!
من
بابای بنده خداش
مامانش
کارلوس کیروش
سنت پسندیده ازدواج
.
.
با داداشم رفتیم بوتیک اون جنسی که می خواستم نبود ؛ به فروشنده میگم ببخشید ما یه دور بزنیم برمیگردیم …
دادشم برگشته به فروشنده میگه : دروغ میگه از صبح به ده نفر دیگه هم همینو گفته ، شما منتظر ما نباشین …
.
.
داشتیم مسابقه فوتبال میدادیم یهو گرد و خاک اومد تو ورزشگاه یه چیزی هم رفت تو چشم من ! رفتم بیرون زمین و به داداشم میگم که چیزی تو چشم من میبینی ؟
میگه : آره ، عشق و محبت !!!
.
.
یه بلوز سبز تنم بود و به پشت دراز کشیده بودم و تازه میخواستم بخوابم که مامانم اومده میگه : وااااای ، بچم عین قورباغه خوابیده !!!
آخه مگه خوابیدن قورباغه رو دیده ؟ اصلا مگه قورباغه هم میخوابه ؟
.
.
بابام الان ( ساعت ۴:۴۵ صبح ) پا شده رفته تو آشپزخونه میگرده تو کابینت ها ؛ بهش میگم چی می خوای ؟ بگو برات میارم ، میگه من خودم نمی دونم دنبال چی می گردم ، تو میگی بگو بیارم برات ؟
.
.
“شهلا تو فقط منو درک میکنی ، آخه من این همه درسو چجوری بخونم ؟”
خواهرم خطاب به قورباغه ی عروسکیمون شهلا …
.
.
تو حیاط نشسته بودیم واسه بابام اس اومد …
چون چشاش ضعیفه داد من بخونم ، متن اس : “قدم نو رسیده مبارک ! آقا شنیدم خیلی خوشحال شدم !!!”
قیافه بابام
قیافه ما
هیچی دیگه تحقیقات مامان فعلا ادامه داره !!!
.
.
شوهر عمه ی من جنس برده ، بهم چک روز داده !
بردم بانک ، کارمند بانک : برگشت بزنم ؟
من : نهههههههههه !!! مال شوهر عممه ! موجودی نداره ؟
کارمند بانک : چکو بخون !!!
مبلغ : پانزده میلیون ریال معادل دو میلون و پانصد هزار تومان !!!
.
.
خواهر زادم (پنج سالشه) بهم میگه : دلم برات تنگ شده …
ازش می پرسم : دلت برای من تنگ شده یا موبایلم ؟
میگه : هم موبایلت هم کامپیوترت !!!
.
.
دماغمو عمل کردم ، آوردنم خونه ، بابام هی میاد تو اتاقم میگه حیف نبود اون گرز دزد ترسون منو دادی رفت ؟
.
.
بعد از بیست و چند سال مهمون میاد خونمون حوصلشون سر میره ، ور میدارن فیلم ختنه سورون منه بدبختو میزارن میبینن …
.
.
به مامانم میگم چرا همیشه میخوای قسم بخوری جون منو قسم میخوری ؟؟؟ چرا جونه مهردادو (برادرم) قسم نمی خوری ؟
میگه آخه اون طفلک بچه بود زیاد مریض میشد …
.
.
دیروز داشت از چشام آب میومد ؛ خواهرم با اعتماد به نفس کامل میگه : چشات آب ریزش بینی داره ؟
.
.
به مامانم میگم شام چی داریم ؟
میگه یه غذای خارجی !
میگم اسمش چیه ؟
میگه اگ !
همون تخم مرغ منظورشه …

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد