اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس های زیبا و توپ

اس ام اس مخصوص تبریک مبعث پیامبر

گل ، بوی بهشت را ز احمد دارد
این بوی خوش از خالق سرمد دارد
گویند که گل عطر محمد دارد
نور و شعف از وجود احمد دارد
.
.
از عرش برین همیشه تا دامن خاک
پیوسته رسد سروشی از قادر پاک
کای مایه امید دو عالم احمد
لولک لما خلقت الافلاک
.
.
این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
.
.
مهر را روشنی از روی تو افروختن است
ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است
گل به پیش گل رخسار تو ای رشک بِهشت
همچو خاری است که شایسته آن سوختن است
.
.
از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز

.
.
ای نام تو جانبخش تر از آب حیات
محتاج تو خلقی به حیات و به ممات
از بعثت انبیا و ارسال رسل
مقصود تو بودی به جمالت صلوات
.
.
تویی هم مصطفی و هم محمد
تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی
تو عین رحمه للعالمینی
.
.

از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف ، قرآن کریم آمد پدید
صوت اقرا باسم ربک می رسد بر گوش جان
یا که از غار حرا خلق عظیم آمد پدید
.
.
تو سروران را سروری تو رهبران را رهبری
تو از تمام انبیا هم بهتری هم برتری
تو کشتی توحید را هم ناخدا هم لنگری
تو اولین روشنگری تو آخرین پیغمبری
.
.
هزاران راز را در من نهفتی
ولی در گوش من اینگونه گفتی
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است
.
.
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده
امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده
امشب جهان رشک جنان ، امشب زمین کوثر شده
امشب امین وحی حق ، نازل به پیغمبر شده
.
.
ای مکه احمد آمده آغوش خود را باز کن
ای کعبه بر دور سر آن جان جان پرواز کن
ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن
ای آفرینش یک صدا آهنگ وحدت ساز کن
.
.
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
.
.
بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند
سخن از اقرا و از غار حرا می گویند
حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند
خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
.
.
از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
.
.
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد
جبریل آمد و گفت قم فانذر محمد
برخیز و رهبری کن ، بر یار یاوری کن
بر خلق هر دو عالم ، از حق پیمبری کن
.
.
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرآت جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
.
.
افراشت لوا ، رسول امجد امروز
بر مسند دین نشست احمد ، امروز
از بهر هدایت بشر صادر شد
فرمان رسالت محمد ، امروز
.
.
شد ورد زبان ثنای قرآن
از مرحمت خدای قرآن
برپا شده جشن باشکوهی
در محفل ما برای قرآن
.
.
پیامبر اعظم (ص) :
دعایی که غایبی برای غایبی دیگر کند از همه دعاها زودتر مستجاب میشود.
.
.
یا رحمت للعالمین ! جبریل می خواند تو را
ای منجی کل بشر ! بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا ؟
ای یوسف مصر وجود ! از چاه تنهایی درآ
.
.
یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این ترا باشد دلیل برتری
.
.
به به که چه روز خرم آمد
مبعوث ، نبى اکرم آمد
بس عید فرا رسید بى شک
عیدى نبود چنین مبارک
هر روح که دور از بدى شد
با آمدنش محمدى شد
.
.
ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم
در قاب سینه ی خود عکس مدینه دارم
دارم ولایت تو ، در دل محبت تو
سرمست جام عشقم ، در شام بعثت تو
.
.
پیامبر اکرم ( ص) :
تقوای کامل آن است که آنچه را نمیدانی یاد بگیری و به آنچه میدانی عمل کنی.
.
.
خوانَد زبان دلم ثنای محمد
مانَد خرد خیره در لقای محمد
دیده دل ، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد
.
.
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
.
.
روزی یک فرد مسیحی به مدینة النبی آمد و میان مردم درخواست کمک و غذا کرد. عده‌ای صلیب او را دیدند و از او دوری کردند ولی پیامبر (ص) او را به خانه خویش بردند؛ مقداری شیر تهیه کردند و برای فرد مسیحی آوردند. فرد مسیحی گفت: ای مرد این غذا مرا سیر نمی‌کند. پیامبر (ص) فرمودند: برای تو غذای دیگری فراهم می‌کنم. فرد مسیحی شب میهمان پیامبر شدند. هنگام سحر، پیامبر برای ادای فریضه نماز صبح و عبادت به مسجد رفتند، زمانی که به منزل بازگشتند متوجه شدند میهمان از آنجا رفته است ولی صلیب خود را در خانه پیامبر جا گذاشته است.
حضرت متاثر شدند و به دنبال فرد مسیحی میگشتند تا صلیب او را پس دهند. چند روز بعد پیامبر، فرد مسیحی را به طور اتفاقی در کوچه‌های مدینه دیدند، پیامبر فرمودند: کجا رفتی؟ من در فکر غذای بهتری برای تو بودم! چرا صلیب را هم در خانه من جا گذاشتی؟
فرد مسیحی سوال کرد یا محمد! تو این سجایای اخلاقی را از کجا آموختی؟ من یک شب میهمان تو بودم؛ نه تنها صلیب بلکه قلبم را هم در خانه تو جا گذاشتم. هر چقدر خواستم از خانه تو فاصله بگیرم دیدم جانم نمی‌رود. حضرت فرمودند: اینها دستورات الهی است. انسان باید میهمان را گرامی بدارد.
فرد مسیحی گفت: چگونه می‌توانم مسلمان شوم؟ پیامبر شهادتین را به او آموختند و او مسلمان شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد